پناهگاه

ساخت وبلاگ

محبوبم
در روزگاران گذشته
در بغداد
خلیفه‌ای بود که دختری زیبا داشت.
چشمانش:
دو پرنده‌ی سبز
و گیسوانش:
شعری بلند [بودند.]

شاهان و امپراتوران خواستار او شدند.
و برایش به عنوان مهریه
کاروان‌هایی از بردگان و زر پیشکش کردند.
و تاجشان را
روی طبق‌های زر تقدیم کردند.
و مهاراجه‌ی هند برای(خواستگاری)ش آمد
و از سرزمین چین برایش ابریشم آوردند.

اما این شه‌زاده‌ی زیبا
شاهان و کاخ‌ها و گوهرهایشان را نپذیرفت.
او شاعری را دوست می‌داشت
که هر شب گلی زیبا
و نوشتاری زیبا
بر ایوانش می‌انداخت…

شهرزاد [قصه‌گو] می‌گوید:
… و خلیفه‌ی بی‌رحم از گیسوانِ شه‌زاده انتقام گرفت؛
و آن‌ها را بافه‌بافه برید

محبوبم!
بغداد دو سال عزای عمومی اعلام کرد.
محبوبم!
بغداد عزای عمومی اعلام کرد
برای سوگواری بر گیسوانی که همچون خوشه‌های زرد طلایی می‌درخشیدند.

و کشور دچار خشک‌سالی شد
و در گندم‌زارها
هیچ خوشه‌ی گندمی نمی‌جنبید؛
یا دانه‌ای انگور [دیده نمی‌شد.]

و سپاهیان را فرستاد
تا بسوزانند
همه‌ی گل‌های کاخ را
و هر آن‌چه در شهرهای عراق گیسوانِ بافه‌مانند بود.

و آن خلیفه‌ی کینه‌توز
آن‌که افکارش چوبین،
و دلش چوبین بود،
برای کسی که سرِ شاعر را [برایش] بیاورد،
هزار سکه‌ی زر جایزه تعیین کرد.

محبوبم!
روزگار، خلیفه‌ی وقت را از بین خواهد برد؛
و به زندگی او
مثل زندگی هر معرکه‌گیرِ دیگری پایان خواهد داد.

[امّا…] ای شه‌زاده‌ی زیبای من!
ای آن‌ که در چشمانش دو پرنده‌ی سبز خفته است،
شکوه از آنِ گیسوان بلند
و سخن زیبا خواهد بود.

شعر: نزار قبانی
ترجمه : حسین خسروی
#حرم_امام_حسین_علیه_السلام

.

.

شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم...
ما را در سایت شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyton-tanha بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 16:43