خواب و بیداری

ساخت وبلاگ

سلام

اتفاقی که الان میخوام بنویسم عین واقعیت

من دیشب فیلم کوتاهی از جنگل رفتنمون را در شبکه مجازی ( اینستاگرام ) گذاشتم ....

دوستم امروز حدود ساعت 3 بعدازظهر پیام داد که عکس ها را برام بفرست ...

گفتم باشه تلگرام برات میفرستم ....

من همینطور که دراز کشیده بودم و میخواستم استراحت کنم، رفتم تلگرام و عکس ها را براش فرستادم ...

وقتی که فایل ها تمام شد یکلحظه با خودم گفتم تو مخاطبین ببینم ایا باز هم شماره اون زن نانجیب تو مخاطبینم هست یا نه؟

نوشتم همسر ، دیدم باز شمارش تو تلگرام بالا اومد ! در صورتی که من الان چندین باره شماره اش را از قسمت مخاطبین تلگرام پاک میکنم و هر بار که گوشیمو فلش میکنم و شماره ها بازیابی میکنم میبنم تو تلگرام بالا میاد ....

خلاصه دیدم پروفایلش عکس هست. نگاه کردم دیدم عکس هنگام امضاء زدن تو محضر و عکس های پسره هنگام امضا زدن را گزاشته ....

وقتی دیدم حالم یکجوری شد...

و قلبم شروع به تند تند زدن کرد

بحدی که میخواستم بخوابم نمی تونستم

چندین بار گفتم " یازهرا - یازهرا - یازهرا " که بلاخره خوابم برد

تو عالم خواب دیدم گفتم من نامه عمل این "زن" را واگذار کردم به خدا و روز قیامت

مادر منم تو خواب بود

بعد دیدم دختر خانمی به اسم زهرا هم بود

دیدم زهرا خانم بهم نزدیک شد. خیلی بهم نزدیک شد. و کارهایی انجام داد و دلم را برد و به معنای واقعی در خواب آرام شدم

من تو عالم خواب اینطور فهمیدم که این دختر خانم همان خانم بلگفایی است!

انگار خیلی خوشحال شده بودم از نزدیک زهرا خانم را دیدم ...

وقتی بهم نزدیک شد واقعا آرام شدم ....

بعد از بیداری دیدم آرامم.

و اینطور فهمیدم که من به همسری مهربان و وفادار نیازمندم

من عاشق اینم اسم همسرم زهرا یا اهل بیت باشه

توکل بر خدا

+ نوشته شده در دوشنبه سی ام بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:1 توسط Ҳ̸ سّیدجواد ҳ  | 

شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم...
ما را در سایت شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyton-tanha بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت: 1:11