باید مرد بود ...

ساخت وبلاگ

سلام

✍️دیروز ظهر هنگام ناهار، سر سفره بودم که حرف های پدر و مادر خیلی من را ناراحت کرد. بشدت بهم ریختم و عصبانی شدم ...

وسط ناهار غذا را رها کردم و رفتم تو آشپزخانه داشتم از دردم میگفتم ....

از شدت عصبانی بدنم داغ شده بود ....

فورا رفتم وضو گرفتم تا آرام بشم و رفتم تو اتاقم تا شیطان را دور کنم و وارد حیطه نور بشم ....

دقایقی نشستم دیدم هنوز آرام نیستم ....

بلند شدم تسبیح را گرفتم و شروع کردم به استغفار....

میدونستم شیطان لعین میخواد من را گول بزنه ...

از طرفی از بزرگان خونده بودم و دیده بودم اولین مکان سیر و سلوک انسان از خانه شروع میشه ....

دیدم هنوز آرام نشدم !

غیرت مردانه را کنار زدم و رفتم تو آشپزخانه مادر را بوسیدم تا بلکه با این کارم عذرخواهی کرده باشم ...

چون تو قران گفته ما حق نداریم به پدر و مادر «اوف» بگیم ...

.

.

‌.

..... هنگام غروب بود ...

اقا مصطفی زنگ زد که از ساعت ۱۹:۳۰ تا ۱۰:۳۰ وقتش آزاده و شرایط داره بریم خونشون و دور هم باشیم .....

آمد دنبالمون و سوار ماشینش شدیم داشتیم میرفتیم تصمیم گرفتیم اول بریم سر مزار شهید « موسوی » ....

رفتیم اونجا و فاتحه ای خوندیم و نذر کردیم....

بعدش رفتیم منزل اقا مصطفی ...

تو راه چند نوع شیرینی تر گرفتیم و چیبس و انار و دمنوش ...

گویا خانمش دیشب نبود ....

من زیاد نتونستم بخورم ....

نشستیم کمی صحبت کردیم و ساعت ۱۱ شب شد، برگشتیم منزل ...

خیلی خوب بود ...

حالم عوض شد ....

خداکنه در مسیر سیر سلوک مغلوب شیطان لعین نشیم ....

خانه پدری انسانها ، خودش تمرینی است برای خانه مشترک و همسر ...

شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم...

ما را در سایت شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyton-tanha بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:43