تغیر سبک زندگی - پست شماره ( 2 )

ساخت وبلاگ

 

من از خدمت سربازی امدم

بعضی از دوستان نزدیکم که انها هم تغییر سبک زندگی (سبک مذهبی) داده بودند و یکیشون بعضی وقت ها بهم میگفت سیّدجواد بیا بریم مسجد نماز جماعت بخونیم من خجالت میکشیدم و میگفتم نه خودم میرم خونه میخونم ....

مدتی به همین منوال گذشت خلاصه نمیدونم چی شد که من وارد مسجد و تو جمع نماز جماعت و صفوف اول خودم را دیدم !

با امام جماعت هم خیلی ارتباط خوبی پیدا کرده بودم ....

 

من تازه وارد دین شده بودم و خدا را پیدا کرده بودم و بسیار برام لذت بخش بود این تغیر مسیری که داده بودم

با عشق از این راه و خدا و پیامبران و امامان می نوشتم

جدا لذت فوق العاده ای و حس شیرینی داشتم

بعد از مدتی در عثنی این نوشتن ها و به اشتراک گذاشتن اموختها ، متوجه شدم دختر خانمی در اینجا هم با نوشته هام ارتباط خوبی برقرار کرده و کمی که گذشت متوجه شدم ایشون اصلا همچنین پسری را در ارزوها داشت !

 

یکی مثل من بدبخت!

 

منم نمیدونم که اصلا چه شد منم ازش خوشم امد!

 

او دختری از جنس سادات بود

اهل اصفهان

و دانشجو

و عاشق

 

 

 

شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم...
ما را در سایت شب ها به اصفهان میروم و روضه های هیئتی گوش میکنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyton-tanha بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 11 فروردين 1399 ساعت: 12:16